رومینا رومینا ، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

خاطرات کودکی رومینا

عروسییییییی

سلام عشقم  هفته پیش همراه بابایی و مامان پروین و بابا حسین رفتیم تهران  جمعه بعد از ظهر عروسی دختر عموم دعوت بودیم ما هم پنج شنبه بعد از ظهر راه افتادیم  خیلی خوب بودی توی راه اصلا اذیت نکردی .همش ازم میپرسیدی مامان کی میرسیم خونه دایی  من دلم واسه دایی تنگ شده  شب رسیدیم خونه دایی تو هم کلی خوشحال شدی که دایی رو دیدی  فردا صبح بعد از صبحانه بردمت حموم .بعد هم من رفتم آرایشگاه تو هم پیش بابایی موندی  عاشق ماشین جدید دایی شده بودی میگفتی دایی با سیکس تری (X3)بریم  عمو وعمه مامان اومده بودند خونه دایی و تو هم خیلی خوب برخورد کردی اصلا خجالت نکشیدی کلی تو دلم ذوقت رو کردم .  بعد...
21 مرداد 1392

تیرماه گرم وطاقت فرسا

سلام گل مادر الان که دارم برات می نویسم تیرماهه و حسابی هوا گرم شده وماه رمضون هم به نیمه رسیده  توی این ماه حسابی حوصلت سر رفته و همش میگی مامان بیا با من بازی کن  توی تابستون سرگرمی های زیادی داری مثل :نقاشی .فیلم های کارتونی دیدن .حل کردن کتابابی خلاقیت .خریدکردن(اونم تخیلی )رقصیدن .خمیر بازی .معلم بازی .مامان بازی و کارکردن با نرم افزار آرین  اما بازهم حوصله ات سر میره خیلی وقتا دلت می خواهد بری بیرون میگی مامان بریم بیرون بریم دیگهههههه این هم عکس جیگر مامان وقتی غرق کامپوتره  یه شب برای افطار رفتیم خونه پسرخاله ام و تو کلی اونجا با بچه ها بازی کردی  خاله هم لباس باله تو برات دوخته بوده تو هم ...
2 مرداد 1392
1